دختره 11 سالشه پست گذاشته :                                                 .

خدایا یعنی میشه من برگردم به دوران بچگی؟

:|

یه ذره اسید بدین من بزنم خودمو راحت کنم :|

داییم میخواسته بره گوسفند بخره

یهو دختر دایی نابغم میگه بابا مواظب باش گوشتش تازه باشه!!!             .

1 دقیقه سکوت! :|

اخه ماست موسیر نمیشه تو اصلا نظر ندی؟

دختره 11 سالشه پست گذاشته :                                                 .

خدایا یعنی میشه من برگردم به دوران بچگی؟

:|

یه ذره اسید بدین من بزنم خودمو راحت کنم :|

شاید باورتون نشه ولی من تا حالا تو عمرم فقط یه دروغ گفتم!

.

.

.

اون یه دروغ هم همین جمله ی بالایی بود  

بی شوهری همه جا هست!! حتی تو آب !!

به عنوان مثال عروس دریایی !!!

داماد دریایی نداریم که :)))

درسته که پول و ماشین و خونه ندارم ولی ...

.

.

.

اخلاق مهمه که اونم ندارم 

یادش بخیر دو سال پیش یه نفر بود خیلی دوسش داشتم !!

بهم گفت اگه منو میخوای

دیگه نباید بری اینترنت !

نباید پست بذاری!

نباید چت کنی!

هیچی دیگه منم چون دوسش داشتم از اون موقع تا الان نرفتم اینترنت :))

اینم عممه داره مطلب میذاره =))

یه دختر وقتی یکی از ناخونش میشکنه حاضره بقیه رو هم به خاطر اون یکی بشکنه و کوتاه کنه!

حتی تصورشم سخته دلش بشکنه.

غیرت داشتن اون نیست که رو زنـــــت دست بلند کنی.!!!

.

.

.

.

.

غیرت یعنی با پا بری تو صورتش  

کلا خـــــــیلی چیزا ازش یاد گرفتم!

ولی باحال ترینش این بود:

دلـــم بــرات تــنــگ شــده = حــوصــلــم ســـر رفــتـــه :|

مامان بزرگم خیلی مذهبیه

یه روز یه مجله دستش بود گفت دنیا خیلی خراب شده واقعا

فساد جامعه رو گرفته!!

گفتم چی شده مگه مامان بزرگ

میگه بیا این مجله رو بــــبین...

رفتم دیدم یه اقا با کت و شلوار صفحه ی سمت چپ بود یه خانوم چادری هم صفحه سمت راست بود!

تعجب کردم گفتم خوب اینا مگه چشونه؟؟؟

گفت نگاه کن الان مجله رو میبندم این اقا میچسبه به خانومه!!

قیافه ی من در اون لحظه : 

حالا هی با دستاش مجله رو باز و بسته میکرد میگفت : میبینیشون؟

بازم من 

داشتم با رفیقم حرف میزدم بش گفتم شـــنیدی کاوه جدا شد؟

یهو گفت : از دوس دخترش؟؟؟؟؟؟؟

گفتم : پ ن پ چسبیده بود به ماهیتابه با کفگیر زدم جداش کردم :))))

مورد داشتیم خانومــــه رفته مراسم.تا خواسته از چکمه هاش بیاد بیرون مراسم تموم شده =)))

کوچیک کـــه بودم یه روز کسی خونمون نبود یه لیوان آب قند ریختم رو فرش

سریع اومدم با جارو برقی تمیزش کنم دیدم جارو سوخت :||

منم واســـــه اینکه مامانم چیزی نفهمه کلی پماد سوختگی زدم بش. :|

اینجوری نگام نکن خو بچه بودم :(

5 سالم که بود دوس داشتم با مجری برنامه کودک شبکه 2 ازدواج کنم

که هر کارتونی که دوست دارم واسم پخش کنه :))

نخند خو بچــه بودم :(

دیروز بیمارستان بودیم یه پسر بچه ی کوچولوی بامزه

که اورده بودن گوششو شستشو بدن اومد ازم پرسید :

عمو تو میدونی گوش رو چطوری شستشو میکنن؟ ^_^

گفتم اره عزیزم گوشت رو با چاقو میبرن بعد میذارن 2 روز تو آب و صابون

بعدشم با نخ و سوزن وصلش میکنن

اغا یه جیغی زد که زمین زیر پام لرزید

منم که مثل همیشه صحنه ی جرم رو ترک کردم

یه بار یه نفر اومد در خونمون واسه تبلیغ جارو برقی،

تا در رو باز کردم اومد داخل یه گونی پشکل ریخت رو قالی و گفت

اگه جارو برقی شرکت ما نتونست این پشکل ها رو جمع کنه

خودم حاضرم همشونو با سـس  بخورم!!!!

پرسیدم سس قــرمــز یا سـفـیـد ؟

پرسید چرا اینو میگی؟؟؟؟

گفتم آحه 2 روزه برق خونه ی ما رفته

یکی از آرزوهام اینه که تو مدرسه

موقع امتحان هی یواشکی کف دستم رو نگاه کنم

که مراقب امتحان شک کنه و سریع بیاد کف دستم رو ببینه

.

.

.

.

.

بعد که میبینه چیزی نیست بهش بگم

ها ها ها ضایع شدی؟؟؟

اصلا به عشق همین حرکت میرم مدرسه :))

یه پلنگ رو به قلی نشون میدن بهش میگه شما به این چی میگین؟؟؟

میگه ما غلط بکنیم به این چیزی بگیم

این آشغالا که میزاری تو گوشت : هدست

این آشغاله که شب و روز دستته : موبایلم

این آشغالا که همش سرت توشه : لپ تاپم

این آشغالا که میخوری : آدامس

این آشغال دونی : اتاقم !!!

این آشغال :خودم :|